غفور غافر، غفار
این سه اسم از «غفر و مغفرت» گرفته شده اند. کلمه ی «غفر» در اصل به معنی «پوشانیدن، از نظر دور شده» است. چند کلمه ای هستند که حرف اول آن ها «غین» و حرف دوم آن ها «فاء» است دارای معنای متناسب با کلمه ی «غفر» هستند؛ مثلاً: کلمه ی «غفلت» حالتی است که انسان به خاطر عدم توجه به امری به مرحله ای رسیده است که آن مسئله از نظرش پنهان شده است (یعنی آن قدر به او توجه نکرده است که آن مسئله از نظرش دور شده است).
کلمه ی «غفر» از لحاظ معنی با کلمه ی «ستر» تفاوتی جزئی دارد. «ستر» به معنی «پوشاندن» است؛ اما ممکن است چیز «پوشانیده شده» در نظر و ذهن او همچنان مطرح باشد، ولی در «غفر» چیز «پوشانیده شده» اصلاً مطرح نیست و گویی طرف چنین چیزی اصلاً برایش مطرح نبوده است.
وقتی انسان مرتکب انحراف و معصیتی می شود آثاری از انحراف یا معصیت در روان انسان باقی خواهد ماند و همچون دود یا غباری آن را می پوشاند. وقتی انسان توبه می کند و به سوی خدا برمی گردد و خداوند نیز به سوی او باز می گردد و از انتقام او گذشت می کند (وقتی که توبه و عفو صورت می گیرد)، امر دیگری مطرح است و آن زدودن آثار آن معصیت و انحراف است که بر روان انسان عاصی سایه انداخته است تا دیگر در روان و نظر او عرض وجود نکند (به یادش نیاید). به گونه ای باید زدوده شود که گویی از صحنه ی ذهن و روان انسان بیرون انداخته شده و اصلاً مطرح نبود ه است. این گونه برخورد با آثار گناه و انحراف عبارت است از «مغفرت و غفران» و خداوند که انجام دهنده چنین عملی است «غافر و غفور و غفّار»نامیده می شود که معانی آن ها مشخص است.
«غافر» در زبان فارسی به «آمرزنده» ترجمه شده است و «غفور» که صفت مشبهه است و باید در زبان فارسی ترجمه ای مناسب با آن وجود داشته باشد که چنین چیزی اکنون در خاطرم نیست و «غفّار» که صیغه ی مبالغه است یعنی «بسیار آمرزنده».
«غفّار» بودن خداوند نظر به کثرت گناهان است. چون گناهان بسیارند و هر گناهی در صورت فراهم شدن زمینه مغفرتش، مغفرتی از سوی خداوند به آن تعلق می گیرد، پس خداوند نسبت به همه ی آن ها «غفّار» است.
این را هم باید دانست که «توبه، عفو و مغفرت» در شرایط خاصی صورت می گیرد؛ یعنی بدون نظم و برنامه و قاعده نیست. آن چه از قرآن، در این باب می توان برداشت کرد، مختصراً عبارت است از این که: معصیت به یکی از دو صورت انجام می گیرد:
۱. وقتی انسان مرتکب معصیت می شود این ارتکاب به گونه ای است که معصیت در برابرش آن چنان مزین و آراسته می گردد که لحظه به لحظه در آن فرو می رود [و به آن عادت می کند]. در چنین حالتی، مسئله غالب شدن موقتی غرایز و عدم خواست فرد مطرح نیست و این گونه هم نیست که کنترل نفس از دستش در رفته باشد و اگر از تسلط غرایز نجات یابد باز به آن حالت نخست (قبل از گناه) برگردد، بلکه انجام گناه چنان در برابرش لذت بخش است که به صورت کامل در دایره آن قرار گرفته است و منفذی هم برای خروج از آن باقی نگذاشته است؛ پس در این صورت چون از طرف خود شخص منفذی برای خروج از این دایره (دایره معصیت) باقی گذاشته نشده، در نتیجه لوم درونی و سرزنش و ناراحتی و احساس شرمندگی نیز برای او مطرح نیست. سنت خداوند نیز نسبت به چنین فردی این گونه است که منفذی برای رهایی او از آن دایره مطرح نباشد؛ یعنی توفیقی از سوی خداوند برای خروج از آن دایره مطرح نیست، چون خود فرد زمینه این توفیق را فراهم نکرده است و همچنان در آن وضعیت باقی خواهد ماند و تا زمان مرگ در گناه و معصیت فرو خواهد رفت: «حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ»[۱]. «تا آن گاه که مرگ یکی از آنان فرا میرسد و میگوید : هم اینک توبه میکنم.»
۲. صورت دیگر معصیت این است که انسان از انجام معصیت خوشش نمی آید؛ اما برخی اوقات در حالات ضغف بشری مغلوب غرایز شده و مرتکب گناه می گردد. گناه و انجام آن هرگز در نظر چنین فردی مزیّن نیست و در هنگام ارتکاب نیز احساس پشیمانی و خجالت کرده و خود را به خاطر آن سرزنش می کند؛ بنابراین چنین فردی با چنین حالت درونی ای نسبت به گناه، منفذی برای خروج از آن دایره باقی گذاشته است و بعد از رهایی از تسلط شدید غرایز به حالت نخست (قبل از معصیت) برمی گردد و من قریب توبه می کند و خداوند نیز توبه او را می پذیرد.
مسئله ی «توبه، عفو و مغفرت» در تمام آیاتی که مطرح شده اند، به استثنای آیاتی که «توبه و مغفرت» در آن ها مربوط به فرصتی است که خداوند برای اتمام حجت در دنیا به منحرفین می دهد، همه و همه به صورت دوم معصیت مرتبط می شوند؛ یعنی تنها معصیت و گناهی که به صورت دوم انجام گیرد مشمول «عفو و مغفرت» می گردد؛ اما اگر معصیت جزو صورت نخست باشد چون شخص گناهکار خود نمی خواهد از دایره ی گناه بیرون آید و توبه کند و خود منفذی برای خروج باقی نگذاشته است، خداوند نیز او را مشمول مغفرتش قرار نمی دهد؛ زیرا ارتکاب گناه به این شکل همان اتخاذ «هوی» به عنوان «اله» است و در این صورت انسان دچار شرک شده و او فردی مشرک است. تبعیت از هوی و هوس شکلی از شریک قرار دادن برای خداست و وقتی شرکی روی دهد، خداوند هرگز انجام دهنده اش را نخواهد بخشید و فرد مشرک را مشمول مغفرت خود قرار نمی دهد. [در قرآن آمده است که] هر گناهی که به شکل دوم انجام گیرد؛ یعنی معصیت باشد نه شرک و از گناهانی باشد که عدم اصرار در آن ملحوظ نیست (یعنی لمم باشد) و من قریب به دنبالش توبه انجام گیرد، مشمول مغفرت خداوند قرار می گیرد: « إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً».[۲] «در حقیقت خدا همه ی گناهان را می آمرزد».
حقیقت این است که همه ی صورت های شرک به این نوع از آن (تبعیت از هوی به شکل نخست ذکر شده) برمی گردد حتی بت پرستی؛ زیرا بت پرستی نیز در حقیقت هوی پرستی است که در آن انسان هوای خود را متّبع خود قرار داده است و زندگیش بر اساس آن چه هوایش به او دیکته می کند جریان دارد و بت پرستی از آن چیزهایی است که هوا به او دیکته می کند، پس وقتی انسان دچار شرک شد خداوند هرگز او را مشمول مغفرتش قرار نمی دهد؛ زیرا: « إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یَشَاءُ وَمَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْماً عَظِیماً »[۳] « بیگمان خداوند ( هرگز ) شرک به خود را نمیبخشد ، ولی گناهان جز آن را از هرکس که خود بخواهد میبخشد . و هر که برای خدا شریکی قائل گردد ، گناه بزرگی را مرتکب شده است . »
سنگینی و سبکی اعمال انسان در روز قیامت
بر اساس آن چه گفته شد، هر که می میرد یا جزو کسانی است که اگر در زندگی دچار گناه و معصیتی شده به صورت لمم بوده و من قریب توبه کرده است؛ در نتیجه پرونده اش از گناهان غیر مغفور پاک است. یا جزو کسانی است که پرونده اش مملوّ از سیئات غیر مغفور است. گروه نخست « ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ» و گروه دوم «خَفَّتْ مَوَازِینُهُ» هستند. سنگین بودن و سبک بودن موازین به این معنی نیست که برخی از روی سطحی نگری چنین می پندارند که کارهای نیک در یک کفه ی ترازو قرار داده می شود و گناهان در کفه دیگر و اگر کفه حسنات سنگین تر باشد صاحبش «ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ» است و اگر سبک تر باشد صاحبش «خَفَّتْ مَوَازِینُهُ» می باشد. هرگز چنین نیست. سنگینی و سبکی اعمال با ارزیابی و طبق معیارهایی که خداوند تعیین کرده است مشخص می شود. بر اساس همین معیارهاست که در قیامت مشخص می شود اعمال فلان فرد با ارزش و سنگین است و اعمال فلان شخص بی ارزش و سبک. معیار ارزیابی خداوند نیز این گونه است که: هر که دچار گناهی به صورت لمم شد و به دنبال آن توبه صورت گرفت، گناهانش مغفور خواهند بود؛ در نتیجه چنین فردی دارای پرونده ای مملوّ از صالحات با سیئاتی که خط کشیده شده اند خواهد بود و در غیر این صورت شخص دارای پرونده ای مملوّ از سیئات است و اگر حسناتی هم داشته باشد بر روی آن ها خط کشیده شده و از اعتبار لازم برای جزا و پاداش برخوردار نیستند؛ زیرا چنین افرادی به « أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ»[۴] جزا داده می شوند همان طور که دسته نخست «بِأَحْسَنِ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ »[۵] جزا داده می شوند؛ بنابراین بنده خدا، در این زندگی دنیایی، تنها فرصتی که دارد همین دوران تکلیف است. او باید از این فرصت نهایت استفاده را کرده و اگر دچار انحراف و معصیتی شد، توبه کند و به سوی خدا برگردد و خود را مستحق مغفرت او گرداند. اگر این فرصت را از دست بدهد دیگر فرصتی در کار نیست که او به آن امیدوار باشد و باید بداند که خداوند هرگز بدون این که فرد، مستحق مغفرت باشد و بدون این که خود، زمینه مغفرتش را فراهم کرده باشد او را نخواهد بخشید و هرگز در این خیال نباشد که یکی از بندگان صالح خدا او را شفاعت خواهد کرد؛ زیرا شفاعت برای افرادی که زمینه ی مغفرت خود را فراهم نکرده اند هرگز مطرح نیست و انجام چنین امری کار خطا و ناصوابی است و مقرب ترین مأموران خداوند نیز در محضر خدا و روز قیامت جز آن چه صواب است بر زبان نمی آورند. خداوند هرگز اجازه نخواهد داد که کسی چیزی از او بخواهد که او خبر از عملی نشدنش داده است.
با توجه به آن چه که گفته شد و با توجه به این که «مرگ» هر لحظه در کمین انسان است و ممکن است هر لحظه ار لحظات زندگی انسان آخرین لحظه زندگی او باشد، پس فرصت بسیار کم است و چون سرنوشت هر فردی به دست خود اوست پس باید بدون از دست دادن فرصت از انحراف و معصیت دست کشیده و به سوی خدا برگردد؛ زیرا در غیر این صورت اگر با مرگ مواجه شد دیگر کار خاتمه یافته و جایی برای تغییر وجود نخواهد داشت.
بدین ترتیب آثار این اسماء مشخص است و اما در مورد حقی که انسان از این اسماء از آن برخوردار خواهد شد باید گفت: انسان با فراهم کردن زمینه مغفرت از مغفرت خداوند برخوردار خواهد شد و در ارتباط با خدا واجبی که بر عهده اوست شکر این نعمت است و در ارتباط با مردم نیز واجب و وظیفه ی او این است که تلاش کند نسبت به بندگان خدا متصف به این وصف باشد و آن گونه که خود می خواهد و دوست دارد که خداوند با او برخورد کند، با بندگان خدا و طبقات مختلف آن ها برخورد نماید.
——————————————————————–
منبع: اسماء حسنی (نام های نیک خدا) / مؤلف:استاد ناصر سبحانی
[۱]– نساء: ۱۸.
[۲]– زمر: ۵۳.
[۳]– نساء: ۴۸.
[۴]– «و آنان را در برابر بدترین کاری که کردهاند ( که مبارزه با قرآن است ) جزا و سزا خواهیم داد.» (فصلت: ۲۷)
[۵]– «و آنان را برابر نیکوترین کارهایشان پاداش عطاء نماید. » (زمر: ۳۵)
ثبت دیدگاه