ر مباحث فلسفهی اخلاق، نظریۀ اخلاقی کانت از سه منظر مورد توجه واقع شده است. گاهی این نظریه به طور مستقل و به عنوان یک نظریۀ اخلاقی درکنار نظریات دیگر مورد کاوش قرار گرفته است.[۱] گاهی نیز در مباحث اخلاق هنجاری آنجا که از معیارهای کلی درستی یا نادرستی افعال از نظر اخلاقی بحث میشود پس از آن که آنها را به دو قسم وظیفهگرا و غایتگرا تقسیم میکنند؛ به طرح نظریهی اخلاقی کانت به عنوان نافذترین نظریههای اخلاقی وظیفهگرایانه میپردازند.[۲]
و بالأخره از این نظر که آیا مفاهیم اخلاقی حکایت از امور واقعی دارد یا نه؛ نظریهی اخلاقی کانت جزء آن دسته از نظریات مطرح شده که قائلاند مفاهیم اخلاقی حاکی از واقعیات خارجی است و از واقعیات مافوق طبیعی سرچشمه میگیرد. از این رو نظریه اخلاقی کانت را نظریهای واقع گرایانه میدانند که تأکید فراوانی بر عنصر وظیفه و تکلیف دارد.[۳]
کانت و مبانی اخلاق
اگر بخواهیم بهطور کاملاً خلاصه ترسیمی ازفضای کار کانت در اخلاق ارائه دهیم، باید نگاهی به نظریات غربیها در زمینهی ریشه اخلاقی بودن انسان داشته باشیم. در این باره برخی که نگاههای دینی دارند و از اخلاق دینی دفاع میکنند به صراحت معتقدند اخلاق ریشهی دینی و الاهیاتی دارد. این دیدگاهها بر این باورند که باید اخلاقی بود چون خدا گفته است.[۴] اما بعضی بر طبیعت و سرشت انسان تکیه میکنند و معتقدند طبع انسان به گونهای آفریده شده که اخلاقی بودن را دوست دارد. هاچسون[۵] در اخلاق از این نظر دفاع میکند. اما برخی دیگر نه طبیعت انسان بلکه عقل عملی او را منشأ اخلاق میدانند. در نگاه اینان عقل عملی یعنی آن بعد از عقل انسان که به شناخت احکام رفتاری، بایدها و نبایدها میپردازد. در این فضا دو دیدگاه به چشم میخورد یک دیدگاه معتقد است احکام اخلاقی در عالم وجود دارند و عقل عملی آنها را کشف میکند. ریشه اخلاق در خود عقل عملی نیست. ساموئل کلارک از مدافعان این دیدگاه است. کلارک بر این باوراست که احکام اخلاقی در عالم هستند و عقل عملی آنها را کشف میکند. اما اعتقاد کانت این است که ریشه احکام اخلاقی در خود عقل عملی است عقل عملی واضع احکام اخلاقی است.[۶] کانت معتقد است یک سری احکام عملی بدیهی داریم که اصول اخلاق را تشکیل میدهد.[۷]
مابعدالطبیعه اخلاق
اعتقاد کانت در اخلاق این بود که به یک مابعدالطبیعه اخلاق احتیاج است که جدا و منفک از همه عوامل تجربی باشد.[۸] ما بعدالطبیعه یعنی یک امر غیرتجربی و حقیقی که قبل از مراجعه به طبیعت انسان و هر امری مربوط به طبیعت انسانی مانند لذت، سود و اموری از این دست بتواند منشاء حکم اخلاقی باشد. این امر غیرتجربی به نظر کانت همان عقل عملی است. گاهی گفته میشود کار کانت در اخلاق، یافتن مبنای عنصر پیشینی حکم اخلاقی در خود عقل است.[۹] معنای این سخن آن است که اگر ما یک حکم اخلاقی داریم ریشهی این حکم اخلاقی قاعدهای کلی است. اما این قاعده از کجا بدست میآید؟ کانت میگوید این قاعده راعقل عملی جعل میکند و یک عنصر اولاً غیرتجربی و مابعدالطبیعی است و ثانیاً پیشینی است به این معنا که پیش ازمراجعه به طبیعت انسانی یا هر امر مرتبط به آن در نظر گرفته میشود. کانت کتاب بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق را در اثبات همین نکته نگاشته است.
اراده نیک و امر مطلق
چه چیزی در زندگی هست که بدون هیچ قید و شرطی خوب است و بدون مقایسه با چیز دیگری میتوان آن را خوب دانست؟ اگر بگوئیم ثروت خوب است بلافاصله باید گفت به شرط این که در راه خیر استفاده شود پس ثروت، خوبِ بدون شرط نیست. یا اگر بگوئیم استعدادهای ذهنی خوباند باز باید گفت به شرط این که در اختیار یک مجرم و دزد نباشد. پس این هم نمیتواند خوب بدون قید و شرط باشد. کانت کار خود را برای یافتن ریشه احکام اخلاقی از همین نقطه شروع میکند و معتقد است اگر بتوانیم چیزی را بیابیم که ذاتاً خوب است نه بخاطر پیامدها و چیز دیگری غیر از خودش توانسته ایم به یک پایگاه مناسب به عنوان بنیاد احکام اخلاقی دست یابیم. کانت میگوید اراده خوب یگانه چیز خوبی است که فقط و فقط برای خودش خوب است. حتی اگر کسی با ارادهی خوب کاری انجام دهد و نتیجهی بدی بدست آید نمیتوان گفت شخص ارادهی بدی داشته بلکه باز باید گفت اراده وی خوب بود ولی به خاطر شرایط و اوضاع مادی به انجام نیک نرسید.
اما گفتیم این، نقطه آغاز استدلال کانت برای یافتن بنیاد اخلاق است. در ادامه او باید روشن کند نیک هنگامی که در کنار اراده میآید دقیقاً به چه معنا است. کانت برای پاسخ به این پرسش توجه خود را به تکلیف معطوف میکند. و میگوید ارادهای که تنها برای تکلیف عمل میکند ارادهی نیک است.[۱۰] اما باز میپرسیم تکلیف چیست؟ برای فهم دقیق معنای تکلیف این مثال راهگشاست کاسبی را در نظر بگیرید که گران فروشی نمیکند اما فقط به خاطر ترس از مأموران مالیاتی در این صورت رفتار او مطابق با تکلیف است. اما انگیزه او ادای تکلیف نیست پس برای ادای تکلیف نیست. کانت این دو مفهوم را برای روشن شدن تکلیف از هم تفکیک میکند.[۱۱] تنها اعمالی که به ارادهی ادای تکلیف انجام میگیرد ارزش اخلاقی دارد. در اینجا یک مفهوم دیگر از تکلیف جدا می شود یعنی تمایل، اگر کسی عملی را برای این که بدان تمایل دارد انجام دهد نمیتوان گفت اخلاقی عمل کرده است. حتی اگر شخصی به عملی اخلاقی تمایل داشته باشد تمایل باعث میشود ملاحظات خود محورانه به عمل راه یابد و این مخالف اخلاقی بودن است. پس انگیزه عمل باید تنها و تنها ادای وظیفه و تکلیف باشد. تا اینجا گفتیم رفتار برای ادای تکلیف به معنای صرفاً رفتار مطابق با تکلیف نیست و رفتار برطبق تمایل هم نیست. اما حالا لازم است بدانیم رفتار برای ادای تکلیف چه چیزی هست؟ کانت میگوید عمل برای ادای تکلیف یعنی عمل بخاطر احترام به قانون اخلاقی تکلیف، لزوم عمل کردن ناشی از احترام به قانون است.[۱۲] اینجا از قانون محتوای خاص یا قانون خاصی مراد نیست بلکه قانون بما هو قانون منظور است. عمل بخاطر احترام به قانون چون قانون است. اما چه زمانی میتوان به قانون احترام گذاشت؟ اگر به ویژگی کلی قانون که کلیت و استثنا ناپذیری باشد دقت شود این نتیجه بدست میآید که تنها زمانی میتوان به قانون احترام گذاشت که کلیت آن خدشه وارد نکرد و آنرا نقض نکرد با این مقدمات کانت به یک قانون کلی برای تشخیص اخلاقی بودن رفتار میرسد.
کانت نام این قاعده را امر مطلق مینهد و میگوید: « تنها یک امر مطلق وجود دارد و آن این است که فقط بر طبق قاعدهای عمل کنید که به وسیلهی آن میتوانید در عین حال اراده کنید قاعده مزبور قانون کلی و عمومی شود.»[۱۳]
امر مطلق کانت را در قالب مثال میتوان چنین بیان کرد اگر شما دربارهی دیگری کاری را انجام بدهید باید از خود بپرسید آیا میتوانید اراده کنید این کار شما قانون کلی شود و نسبت به همه کس معتبر باشد حتی خود شما. اگر بتوانید چنین اراده کنید این عمل یک عمل اخلاقی است.
بنابراین کانت یک معیار شکلی و صوری برای عمل اخلاقی که متخذ از عقل عملی است بیان میکند. شکلی به این جهت که او درباره محتوای عمل اخلاقی چیزی نمیگوید فقط یک قاعده در قالب یک اصل بیان میکند که هرگاه عمل به لحاظ منطقی بتواند در این قالب ریخته شود اخلاقی است. به این اصل اصل تعمیم پذیری نیز میگویند. برخی همین نکته که کانت تنها به ارائه یک قالب و معیار صوری برای اخلاق بسنده کرده است را یکی از ضعفهای نظریه اخلاقی کانت میدانند.
نظریه اخلاقی کانت
توجه به این نکته که از نگاه کانت اراده خوب را نمیتوان بر اساس نتایج و غایات اعمال تعریف کرد. و خوبی نتایج را نمیتوان منشأ خوبی اراده خوب دانست. نشان میدهد کانت در اخلاق یک وظیفهگرای تمام عیار است.[۱۴] کانت از آن رو یک وظیفه گراست که معتقد است درستی اخلاقی یک رفتار تنها و تنها به خاطر مطابقت آن با تکلیف است. در واقع از نظر او معنای درستی یک عمل در درون خود عمل است نه چیزی خارج از آن و این دقیقیاً رویکردی وظیفه گرایانه است. وظیفهگرایان معتقدند درستی یک عمل به دلیل طبیعت خود عمل است نه چیزی ورای آن.[۱۵] گفتنی است در میان وظیفه گرایان برخی مانند کلارک[۱۶] و پرایس[۱۷] اخلاق را دستگاهی از قواعد اخلاقی میدانند[۱۸] اینان وظیفهگرایان قاعدهنگرند که معتقدند معیار صواب و خطا مشتمل بر یک یا چند قاعده است. کانت نیز جزء برجسته ترین وظیفهگرایانقاعدهنگر است که میگوید تنها یک قاعده است که درستی یا نادرستی اعمال را معین میکند و آن مطابقت عمل با وظیفه است. اگر او را یک وظیفهگرای قاعدهنگر یگانهانگار خواندهاند از همین روست.
نکته دیگری که در نظریه اخلاقی کانت بسیار برجسته است مطلقگرایی او در قوانین اخلاقی است. قوانین اخلاقی در نگاه او قواعدی مطلقاند. بدین معنا که هیچ چیزی نمیتواند کلیت این قواعد را نقض کند. ریشههای دیدگاه مطلقگرایی اخلاقی[۱۹] که معتقد است برخی کارها را باید به طور مطلق ترک کرد به کتاب مقدس بازمیگردد[۲۰]. در یک تقسیمبندی، مطلقگرایی به دو شق حداکثری و حد اقلی تقسیم میشود. مطلقگرایی حداکثری معتقد است احکام و ارزش های اخلاقی تحت هیچ شرایطی استثنا برنمیدارند. کانت از این نظر دفاع میکند.[۲۱]
اما چرا کانت به چنین مطلقگرایی خشک و بیروحی معتقد است؟ بدون تردید جامعهای که در آن دروغ رواج دارد، جامعهای است که در آن قانون و قراردادها و قولها اعتبار خود را از دست میدهد. اما گاهی ضرورت ایجاب می کند دروغ بگوییم. پس گاهی لازم است به دلائل خوب، دروغ گفت. کانت در پاسخ میگوید قانون اخلاقی از آن جهت که قانون است بیقید و شرط است. پس منع دروغ هر قدر هم که دروغ گفتن ضروری باشد استثناء بردار نیست. کانت اعتقاد راسخ دارد ضرورتها قانون ستیزند و به محض این که ضرورت، عذری برای کوچکترین استثناء در قانون اخلاق دانسته شود؛ سرانجام جوازی برای نقض همه قواعد اخلاق خواهد بود.[۲۲] لذا کانت معتقد است در هر شرائطی باید راست گفت حتی اگر منجر به کشته شدن انسانها شود.
بنابر این کار کانت در اخلاق را می توان به اختصار در چهار بخش زیر بیان کرد:[۲۳]
۱٫ اینکه بنای هنجارهای اخلاقی را نمیتوان بر تجربه گذاشت. انسانها آن قدر تجربههای گوناگون دارند که نمیتوان به استناد تجربه به یک نظریه اخلاقی واحد رسید.
۲٫ اخلاق به نحو قابل توجهی عمومی است. اگر ضابطهای نتواند به قوانین عمومی تبدیل شود نمیتواند اخلاقی باشد.
۳٫ ضرورت هیچگاه نمیتواند عذری برای نقض شاخصهای اخلاقی باشد. زیرا شاخصهای اخلاقی عمومی و مطلق اند.
۴٫ کارآیی، تأثیر و نتایج معیار خوبی برای سنجش منشهای اخلاقی نیستند زیرا اینها جنبهی دوراندیشی و مصلحتبینی دارند. و اخلاق مصلحتبینی نیست.
نظریه اخلاقی کانت نقدهایی را نیز در میان اندیشمندان در بر انگیخته است. از جمله تردید جدی در این که آیا میتوان قائل شد که ما یک سری احکام پیشینی عقل عملی مستقل از تجربه داریم؟ یا این که مطلق گرایی کانتی بیش از اندازه افراطی است.[۲۴]
منابع :
.[۱] در این زمینه به این آثار میتوان مراجعه کرد:
اونی، بروس، نظریه اخلاقی کانت، ترجمه علیرضا آل بویه، قم، بوستان کتاب،۱۳۸۱
سالیوان، راجر، اخلاق در فلسفه کانت، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران، طرح نو، چ اول، ۱۳۸۰
محمد رضایی، محمد، تبیین و نقد فلسفه اخلاق کانت، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۹
[۲]. پالمر، مایکل .مسائل اخلاقی، ترجمه علیرضا آل بویه، قم، انتشارات پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی ۱۳۸۶، ص ۱۹۲
[۳]. مصباح یزدی، محمد تقی، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۴، ص ۲۷۵
[۴]. جمعی از نویسندگان، فلسفه اخلاق، قم، نشر معارف، چ اول، ۱۳۸۰، ص ۷۰
[۵]. Francis hutcheson (1694-1746)، فیلسوف اسکاتلندی و مبلغ عمده نظریه «حس اخلاقی» در علم اخلاق
[۶]. See: Charles larmor, beyond religion and enlightenment the morals of modernity, Cambridge, 1996.
.[۷] کانت، ایمانوئل، بنیاد مابعدالطبیعۀ اخلاق، ترجمۀ حمید عنایت و علی قیصری، تهران، خوارزمی، ص ۵۳٫
[۸]. کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، تهران، شرکت علمی فرهنگی سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۵، ج۶ ، ص ۳۲۰
[۹]. همان، ص ۳۲۱
.[۱۳] کانت، ایمانوئل، بنیاد مابعدالطبیعۀ اخلاق، ترجمۀ حمید عنایت و علی قیصری، ص۶۰
.[۱۴] مصباح یزدی، محمد تقی، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۴، ص۲۷۸
.[۱۵] فانکنا، ویلیام کی، فلسفه اخلاق، ترجمه هادی صادقی، قم، کتاب طه، ۱۳۸۳، ص۴۷
[۱۶]. Samuel clark (1675-1726) فیلسوف و عالم اخلاق انگلیسی.
.[۱۷] Richard price (1722-1791) کشیش، فیلسوف و عالم اخلاق انگلیسی
.[۱۸] اتکینسون، آر اف، فلسفه اخلاق، ترجمه سهراب علوینیا، تهران، مرکز ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۹، ص۲۰
[۱۹] Moral absolutism
[۲۰]. بکر، لارنس، مجموعه مقالات فلسفه اخلاق، ترجمه گروهی از مترجمان، قم، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چ اول ،۱۳۸۰، ص ۸۳٫
.[۲۱] جمعی از نویسندگان، فلسفه اخلاق، قم، نشر معارف، چ اول، ۱۳۸۰ ، ص ۹۰
.[۲۲] سالیوان راجر، همان، ص ۹۸
.[۲۳] سالیوان، راجر اخلاق در فلسفه کانت، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران، انشارات طرح نو، چ اول، ۱۳۸۰، ص ۵۲-۵۳
.[۲۴] برای اطلاع بیشتر در زمینه نقدهای وارده بر دیدگاه کانت به این منبع مراجعه شود:
مصباح یزدی، محمد تقی، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۴، ص۲۹۱
ثبت دیدگاه