مقدمه
آموزه اختیار انسان از جمله اساسيترين مباحث و معارف درونديني است. مسائلي چون فهم اراده انسان درطول اراده الهي، همواره دغدغه بشر و مورد سؤال او بوده است. در برّرسي ويژگيهاي وجودشناختي انسان، دستيابي به فهمِ نسبت مخلوقات بهويژه انسان با خالق، ضروري مينمايد. از سوی دیگر، هدف اساسي بعثت پيامبران، در منابع معتبر ديني، توحيد ذکر شده است، و اصل توحيد اصلي مشترک در همه اديان الهي است. با تحليل نظام معرفت ديني دريافته ميشود که آموزه اعتقاد به يگانگي خداي متعال در خلقت، با آموزه مختاربودن انسان در خلق افعالش که مورد تأييد منابع معتبر ديني است، در تناقضي بدوي قرار دارد.
Section 1.01 دیدگاههای مربوط به اختيار انسان
در تاريخ انديشهورزي ديني مسلمانان، بحث از اختيار انسان باعث ايجاد آثار متعدّد عقيدتي و سياسي و نيز فرهنگي و فکري گرديده است، آراء موجود در این زمینه با توجه به تفسير اندیشمندان مسلمان از توحيد خالقي، عبارتند از:
الف: در جهان، تنها يك علّت وجود دارد که آن علّت خداست و در نظام هستى، هيچ نوع تأثير و تأثّرى، ميان اشياء وجود ندارد. به عبارت ديگر، صاحبان اين تفسير، اشعريان، در راستاي تبيين خويش از توحيد در خالقيّت بر آن رفتهاند كه اراده خداوند به همه مخلوقات تعلّق مىگيرد و هيچ فعل و انفعالى در جهان نيست مگر آنكه به صورت مستقيم و بىواسطه به خداوند منسوب است. [۱]
لازمه تفسير اشاعره و انحصار فاعليّت در خداي متعال، نفي نظام علّي و معلولي بين مخلوقات و نيز سلب اختيار انسان و جبرگرايي است. متکلّمان اشعري در تأييد مدّعاي خويش، به ظاهر برخي آيات قرآن کريم استدلال مينمايند، از جمله اين آيات، آيه[وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ][۲] و نيز[هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيرُ اللَّه][۳] قابل اشاره است.
ب: معتزله در توحيد افعالي به«تفويض» قدرت و اراده و اختيار به انسان از سوي خالق هستي، رأي داده و در راستاي اثبات عقيده خويش به عقل و نقل تمسّک نمودهاند.[۴]
در ردّ اين انديشه شهيد مطهّري(رحمة الله عليه) قائل است: «انسان كه يكي از موجودات است و مخلوق اوست، مانند همه آنها علّت و مؤثّر در كار خود و بالاتر از آنها مؤثّر در سرنوشت خويش است، اما به هيچ وجه موجودي«مفوَّض» و«به خود وانهاده» نيست(بِحَولِ اللهِ وَ قُوَّتهِ اَقومُ وَ اَقعُد). اعتقاد به تفويض و وانهادگي يك موجود(اعمّ از انسان و غير انسان) مستلزم اعتقاد به شريك بودن آن موجود با خدا در استقلال و در فاعليّت است و استقلال در فاعليّت، مستلزم استقلال در ذات است و با توحيد ذاتي منافي است، چه رسد به توحيد افعالي.»[۵] در جایی دیگر میفرمایند: «قضا و قدر الهى بر همه جهان حاكم است و انسان به حكم قضا و قدر، آزاد و مختار و مسئول و حاكم بر سرنوشت خويش است. »[۶]
ج: خالق مستقل و اصيل، خدا است و تأثير غير خدا در معلولهاى خود، به صورت تبعى و با اذن و مشيّت او است؛
بنابراین تفسیر، اماميّه بر اين باور است كه فعل بنده، بىواسطه، مخلوق خود او است و باواسطه، مخلوق خداوند است. خداوند، جهان را آفريد و براى هر پديدهاى سببى برنهاد و براى هر سببى، سببى ديگر آفريد و همه اسباب و علل به او مىانجامند.[۷] در باور شيعه، تعلّق اراده بارى تعالى همانند تعلّق قدرت و خالقيّت الهى به همه ممكنات است. اراده خداوند بر اين تعلّق يافته است كه هر مسبّبى از سبب خاصّ خود(با آن ويژگىها كه سبب دارد) صادر شود؛ از جمله در باب افعال انسان، اراده بارىتعالى بر اين تعلّق يافته است كه فعل انسان از روى شعور و اختيار از او صادر شود. حديث«لا جَبْرَ وَلا تَفْويضَ وَ لكِنْ أمْرٌ بَينَ امْرَين»[۸] نيز بر همين حقيقت ناظر است.
تفسير متکلّمان امامي، که بر اساس آموزههاي امامان معصوم(عليهم السّلام) و تأييد براهين عقلي، جبر و تفويض را باطل ميسازد، با تبيين توحيد افعالي و پذيرش نظام علّي و معلولي به«الأمر بين الأمرين» قائل است و به جمع فاعليّت تامّ الهي و اختيار انسان از طريق امکان اجتماع طولي دو فاعل در تحقّق يک فعل به صورت فاعل قريب و فاعل بعيد، ميپردازد.[۹]
تببین دیدگاه اشاعره
بنا بر دیدگاه اشاعره، متعلَّق اراده الهي تمامى اجزاء و آثار عالم است و به همین دلیل، در عالم موجودی با وصف امكان وجود ندارد بلكه هر موجودى با وصف ضرورت و وجوب موجود ميشود، در حقیقت محال است اراده او از مرادش تخلّف بپذيرد و نيز هر چيزى كه موجود نميشود به دلیل عدم تعلّق اراده الهيّه به هستشدن آن چیز است و لذا ممتنع است. لذا آنچه هست واجب الوجود است، و آنچه نيست ممتنع الوجود است.
نتیجه کلیّت اين قاعده نسبت به همه موجودات از جمله افعال اختيارى انسان این امر است که در صورت موجود شدن به طور وجوب و ضرورت موجود ميشوند، و اگر نشوند به طور امتناع نميشوند و این امر اختیار انسان را نفی مىنماید و مجبور بودن انسان را تأیید مىنماید.[۱۰]
بر اساس عقیده اشاعره با تعلّق اراده واجب بالذّات به فعلى كه فعل اختيارى ناميده مىشود، تحقّق و وقوع آن فعل قطعى و ضرورى مىگردد و لذا اختیار داشتن انسان در فعلى كه وقوعش حتمى است معنا ندارد.[۱۱] در اصطلاح ایشان، تقارن ميان وجود فعل و ارادهي انسان«كسب» ناميده مىشود و لذا فعل را«مخلوق» خداوند و«مكسوب» انسان مىدانند و با وجود«كسب» پاداش و كيفر صحیح مىباشد؛ درتبیین این عقیده نیز به آیه[لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيها مَا اكْتَسَبَتْ][۱۲] استناد مىکنند.[۱۳]
در حقیقت اشاعره قائلند به اینکه هر موجودی غیر از واجب تعالی، فعل اوست و فاعل فقط اوست که به صورت مستقیم هر فعلی را ایجاد مىنماید.[۱۴]
نقد دیدگاه اشاعره
با اعتقاد به جبر، رابطه علیّت و معلولیّت بین اشیاء از بین مىرود و در صورت نبودن رابطه بین اشیاء نیازی نیست که فاعلی وراء اشیاء موجود باشد. همچنین تبعیّت مسبّبات از اسباب از روی عادت مىگردد بدون اينکه مسبّبات متوقّف براسباب باشند، يا اينکه اسباب در مسبّبات مؤثّر باشند. همچنین افعال اختیاری، افعالی جبریاند که ارادهي فاعلها و اختيار ايشان، هيچ نحوهي تأثيرى در این افعال ندارد.[۱۵]
در حقیقت باید دانست انتساب فعل به واجب تعالی منافاتی با انتسابش به غیر یعنی واسطهها ندارد، چون این انتساب به صورت طولی است نه عرضی. حقيقتِ وساطتِ اين واسطهها به اين امر باز مىگردد كه وجود مسبّب، مقيّد به امورى است كه به وجود آن، تخصّص و تشخّص مىدهد. در حقیقت چون ارتباط موجودات با هم چه به صورت طولى و چه به صورت عرضى، همه آنها را به صورت امر يگانهاى درمىآورد كه هستىِ اجزايش را به هم قيد مىزند و خصوصيات و مشخّصات آن را تعيين مىكند. از اين رو، ايجاد يكى از آنها جز با ايجاد اين كلّ مرتبط ميسور نيست. پس تنها يك افاضه و ايجاد است و هر شيءاى از آن فيض واحد به ميزان ظرفيّت خويش بهرهمند مىشود.[۱۶]
اختیار داشتن انسان امری است که به حکم وجدان دریافت مىگردد و هر فردی با نظری بدوى و قبل از شروع به هر كار درمىيابد كه نسبت انجام و ترك هركار برایش مساوى است و بلکه اراده اوست که در تحقّق و عدم تحقّق هر فعل تأثیر دارد. قبول كليّت قاعده مذکور و در نتیجه تعلّق اراده ازليّه و تخلّفناپذير خدا به افعال، اختياری که با وجدان دریافت مىشود را باطل مينماید. در صورت نفی اختیار انسان، ديگر قدرت قبل از فعل و همچنین تکلیف داشتن بيمعناست؛ زیرا تكليف، بر قدرت بر فعل متفرّع است و مخصوصاً در صورت نافرمانى مكلّف، تكليف او تكليف به مالايطاق خواهد بود.همچنین، پاداش دادن به كسى كه به جبر اطاعت كرده و نیز عقاب نافرمان هم ظلم و قبيح ميشود.
در حقیقت بر اساس قول قائلان به جبر، مكلّف قبل از فعل، قدرت ندارد، ایشان همچنین به قبح تکلیف غیرقادر ملتزم شدهاند و در نتیجه مسأله حسن و قبح و خوبى و بدى را امورى اعتبارى دانستهاند و لذا كارهايى از قبيل ترجيح بدون مرجّح و اراده جزافى، و تكليف به مالايطاق، و عقاب گنهكار مجبور كه صدورش از انسان بر خلاف عقل و قبیح است، از خدا نه محال است، و نه عيبى دارد.[۱۷]
علّامه طباطبايي(رحمة الله عليه) در ردّ این لوازم ميفرمايند:«صحیح بودن اراده جزافى كه از لوازم جبر انسانها و سلب اختيار آنها شمرده شد، مستلزم آن است كه فعل بدون غرض و بیفايده نيز از خدا سر بزند، که خود مستلزم آن است كه احتمال بىغرض بودن خلقت و ايجاد احتمال امرى ممكن باشد، و اين امكان با وجوب مساوى است(چون وقتى فعلى غايت نداشت ناگزير بايد رابطهاى ميان آن و غايت نباشد و وقتى رابطه نبود بىغايت بودنش واجب ميشود و در نتيجه موجود مفروض ممتنع الوجود مىگردد و اين همان بطلان است) در نتيجه و روى اين فرض، هيچ فايده و غايتى در خلقت و ايجاد نيست، و بايد خدا آسمانها و زمين را به باطل آفريده باشد، و اين مستلزم بطلان معاد، و سر بر آوردن تمامى محذورها است.»[۱۸]
در حقیقت اگر بندگان مجبور به اطاعت يا معصيت باشند و در مخالفت و اطاعت کردن قدرتی نداشته باشند، بهشت و دوزخ معنایی ندارد. لذا پاداش دادن به کسی که اطاعت نموده است امری بیهوده خواهد بود همچنانکه كيفر آنکه مخالفت نموده است نیز ظلم مىباشد و چون جزاف و ظلم نیز نزد عقلاء قبيح، و مستلزم ترجيح بدون مرجّح مىباشند كه آن نيز نزد عقلا قبيح است و كار قبيح كاری بدون دليل و حجّت است صریحاً از خداى تعالى نفى ميشود. [۱۹]
اماميّه بر اين باور است كه فعل بنده، بىواسطه، فعل خود او است و باواسطه، مخلوق خداوند است. خداوند، جهان را آفريد و براى هر پديدهاى سببى برنهاد و براى هر سببى، سببى ديگر آفريد و همهي اسباب و علل به او مىانجامند.[۲۰] در باور شيعه، تعلّق ارادهي بارى تعالى همانند تعلّق قدرت و خالقيّت الهى به همهي ممكنات است. ارادهي خداوند بر اين تعلّق يافته است كه هر مسبّبى از سبب خاصّ خود(با آن ويژگىها كه سبب دارد) صادر شود؛ از جمله در باب افعال انسان، ارادهي بارىتعالى بر اين تعلّق يافته است كه فعل انسان از روى شعور و اختيار از او صادر شود. حديث«لا جَبْرَ وَلا تَفْويضَ وَ لكِنْ أمْرٌ بَينَ امْرَين»[۲۱] نيز بر همين حقيقت ناظر است.[۲۲]
علّامه طباطبايي(رحمة الله عليه) در تفسير آيهي*وَ رَبُّكَ يخْلُقُ ما يشاءُ وَ يخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيرَةُ، سُبْحانَ اللهِ وَ تَعالى عَمَّا يشْرِكُونَ*[۲۳] ، که به خلق پروردگار و اختيار انسان اشاره دارد، به تبيين نحوهي خالقيّت خداي سبحان و اختيار انسان ميپردازد. ایشان در تبیین اختیار خدای سبحان، دو نحوهي اختیار تکوینی و تشریعی را تشریح مينمایند: ایشان جملهي*يخْلُقُ ما يشاءُ* را ناظر به اختيار تكوينى خدا مىدانند كه مطلق است و در این مقام قدرت او قاصر از خلقت هيچ چيز نيست و مانعی برای آنچه خدا مىخواهد وجود ندارد و برخلافِ مشیّت خدای سبحان، فعلی صورت نخواهد گرفت که اين معنا حکایت از اختيار حقيقى دارد. جملهي«و يخَتار» نیز به نحوهي دیگری از اختيار خدای سبحان یعنی اختیار تشريعى و اعتبارى اشاره دارد و چون تشريع و اعتبار، فرع تكوين و حقيقت است جملهي*يَخْلُقُ ما يَشاءُ* اشاره به سبب جملهي«وَ يَختار» دارد.
حمل جملهي*يخْلُقُ ما يشاءُ* بر اختيار تكوينى و جملهي*و يختار* بر اعم از حقيقت(تکوین) و اعتبار(تشریع) نیز صحیح است، اما بنا بر قرینهي موجود در آیه یعنی*ما كانَ لَهُمُ الْخِيرَةُ* در جملهي بعدى که به نفی اختيار تشريعى و اعتبارى اشاره دارد و جملهي*و يَختار* که ناظر به اختیار مربوط به خداست در مقابل آن قرار گرفته است، لذا وجه نخست یعنی اختيار تشريعى و اعتبارى مراد است.
ایشان در معرفی فاعل مختار میفرمایند: «فاعل مختاری که از نوع حیوان است(دارای نفس متعلّق به مادّه است)، فاعلی است که فعلی را از روی علم به مصالح و منافع و ارادهای که کیف نفسانی است، انجام میدهد»[۲۴].
سپس علّامه طباطبايي(رحمة الله عليه) به تبیین اختیار انسان مىپردازند و قائلند که انسان نیز در افعالی که از روى علم و اراده انجام مىدهد اختيار تكوينى دارد. تفاوتی که اختیار تکوینی انسان با اختیار تکوینی خدای سبحان دارد این است که اختيار انسان مطلق نیست بلکه اختيارش يكى از اجزاء سلسلهي علل است و اسباب و علل خارجى دیگری نيز در تحقّق افعال اختيارى او نقش دارند.
در حقیقت تحقّق فعل اختيارى انسان متوقّف بر اسباب متعدّدی خارج از اختيار اوست که در فعل اختيارى انسان تأثیر دارند و خداى سبحان در رأس همهي اين اسباب است. خدای سبحان آدمى را موجودى مختار خلق كرده و انسان و اختیارش خلق اوست و همهي اسبابی که در فعل انسان دخیلند از جمله اختيار او به خدای سبحان منتهى مىشود.
انسان همچنین دارای اختیار تشریعی است و قادر به انجام و ترک هر کاری است. به عبارت دیگر انسان بالطّبع حرّ و آزاد است و نمىتوان او را به کاری مجبور نمود، مگر اینکه انسان به دست خود و به اختيار خود سلب حریّت از خود نموده و عمل خود را تمليك به غير نماید. هر انسانی اختیار داشتن خود را به صورت وجدانی مىپذیرد.
نکتهي قابل تأمّل این است که ملکیّت خداى سبحان مطلق است و به عبارتی چون مالك ذات انسانها و نيز افعال صادره از ايشان است هم به ملك تكوينى مالك او و افعال اوست، و هم به ملك تشريعى و اعتبارى، لذا انسان نسبت به امر و نهی تشریعی خداى تعالى و نيز مشيّت تكوينى او هيچگونه حرّيّت و اختيارى ندارد. چنانچه جملهي*ما كانَ لَهُمُ الْخِيرَةُ* اشاره به همین معنا دارد و لذا انسان در برابر اوامر و نواهی خدای سبحان اختیاری ندارد. ایشان همچنین قائلند که عبارت *سُبْحانَ اللهِ وَ تَعالى عَمَّا يشْرِكُونَ* به این مطلب اشاره دارد که خداى تعالى منزّه است از این پندار که مردم خود را در برابر خواست تشریعی او مختار بدانند، زیرا چنین پنداری مبتنی بر ادعای استقلال و بىنيازى از خداى تعالى است که این ادعا هم در صورتی معنا دارد که انسان خود را در صفت الوهيّت شريك خدا بداند.[۲۵]
بنا بر آنچه ذکر شد علّامه طباطبايي(رحمة الله عليه) برای خدای سبحان و انسان قائل به اختیار تکوینی و تشریعی است که اختیار خدای سبحان در تکوین و تشریع مطلق است برخلاف اختیار انسان که مطلق نیست بلکه اختیار انسان در نسبت با اختیار خدای سبحان محدود است و فعل الهی محسوب مىگردد اما در نسبت با همنوعان، انسان دارای استقلال است و هیچ انسانی قادر نیست انسان دیگر را مجبور به انجام کاری نماید و لذا هر انسان در برابر دیگران استقلال دارد و مختار است و فقط نسبت به خدای سبحان استقلالی ندارد و در حقیقت اختیار داشتن انسان را خدا اختیار نموده است و فعل اوست.
چنانچه بیان شد علّامه طباطبايي(رحمة الله عليه) ضمن پذیرش مشيّت مطلقهي خداوند، اختیار انسان را اختیاری او نمیداند بلکه ارادهی الهی بر مختار بودن او تعلّق گرفته است لذا اختیار از جملهی عللِ افعال انسانی محسوب ميگردد ولی علّت یگانه و تامّهی حوادث و افعال او نیست و علل متعدّدی در افعال انسان دخالت دارند که در رأس همهی این علل، ارادهی الهی قرار دارد.[۲۶] و در حقیقت اختیار انسان در طول ارادهی الهی است و اختیارِ انسان، او را از ارادهی الهی مستقلّ نمیگرداند.
از نظر علّامه طباطبايي(رحمة الله عليه) آیهي*وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى*[۲۷] از منتهى شدن خلقت و تدبير به خداى سبحان حکایت مىنماید، و سياق آيهي مذکور سياق انحصار است که با وساطت اسباب طبيعى و غيرطبيعى منافات ندارد، زیرا اسباب مذکور مستقلّ نیستند بلکه تحت امر خدا مىباشند و در حقیقت ملك خداى تعالى محسوب مىشوند.
بنا بر آنچه در این آیه آمده، خداى تعالى خنده و گريه را ايجاد كرده است، و كسى در ایجاد این دو فعل شريك خدا نيست. این انحصار با نسبت دادن خنده و گريه به خود انسانها منافات ندارد زیرا خنده و گريه قائم به انسان است و توسط خداى تعالى ايجاد شده است.[۲۸]
در حقیقت فعل انسان از دو جهت وجود و صدور منسوب به دو فاعل است. از سویی فعل انسان را خدای سبحان ایجاد میکند، زیرا*الله خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ وَکیلٌ*[۲۹] لذا وجودش منسوب به خداست؛ از سوی دیگر این فعل به وسیلهي انسان وجود پیدا میکند و از انسان صادر میگردد، لذا مربوط و منسوب به انسان است. به عبارتی در تحقّق فعل انسان دو علّت مطرح میشود که خدا علّت«منه الوجود» است و انسان علّت«به الوجود» .[۳۰]
علّامه طباطبايي(رحمة الله عليه) در بیان عدم تنافی ارادهي الهی و ارادهي انسان در تحقّق افعال انسانی قائلند: ارادهي الهی، باعث بطلان ارادهي انسان نمیشود زیرا ارادهي الهی به مطلق فعل تعلّق نگرفته است، بلکه به فعل ارادی انسان صورت گرفته است و ارادهي انسان سبب انجام فعل است و این سبب در طول سببیّت ارادهي الهی قرار گرفته است نه در عرض آن تا موجب ایجاد تزاحم گردد و در این صورت نمیتوان اشکال نمود که دخالت هر دو علّت صحیح نیست، لذا یا باید مانند جبری مذهبان قائل به مخلوق بودن افعال اختيارى انسان شد، به صورتی که خود انسان در تحقّق افعال دخالتى ندارد، يا به عكس، افعال را مخلوق خود انسان دانست به صورتی که خداى تعالى در آنها هيچ دخالتى ندارد كه معتزلى مذهبان آن را مىگويند.
بنا بر آنچه بیان گردید استناد فعل به واجب بالذّات با استنادش به انسان كه مجراى فيض و تحقّق فعل است، و فعل از طريق آن صادر مىشود ناسازگارى و منافاتى ندارد، و فاعليّت واجب تعالى در طول فاعليّت انسان است نه در عرض آن. به عبارت دیگر تعلّق ارادهي الهی به فعل مستقیم نیست
بلکه ارادهي الهی نخست به ارادهي انسان و از طریق آن به فعل تعلّق میگیرد.
چنانچه در تفسیر آیهي*وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ الله إِنَّ اللهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً* آمده است: «در اين آيه استثنايى آمده كه از آن به دست مىآيد كه تحقّق يافتن مشيّت بنده موقوف برخواست خداى تعالى است، معلوم مىشود مشيّت خداى تعالى در مشيّت و عمل بنده اثر دارد، به اين معنا كه اگر خدا بخواهد عملى از بنده سر بزند نخست در او مشيّت و خواست ايجاد مىكند، پس مشيّت خدا به مشيّت عبد تعلّق مىگيرد نه به فعل عبد. و به عبارت ديگر مستقلّاً و بدون واسطه به مشيّت عبد تعلّق مىگيرد و با واسطه به فعل او تعلّق مىگيرد، پس تأثير مشيّت خدا طورى نيست كه مستلزم جبر در بنده بشود، و چنان هم نيست كه بنده در ارادهي خود مستقلّ باشد و هر كارى خواست بكند هر چند كه خدا نخواسته باشد. پس فعل بنده اختيارى است، چون مستند به اختيار و ارادهي خود او است، و اما اختيار بنده، مستند به اختيار ديگرى نيست.»[۳۱]
[۱]. طوسی، خواجه نصیرالدین، تلخيص المحصل، ص ۳۳۴٫
[۲]. «با اينكه خدا شما و عمل شما را آفريد. » ، الصافات، ۹۶٫
[۳]. «.آيا هيچ خالقى غير از خدا هستو » ، فاطر، ۳٫
[۴] . ر. ک: تفتازانی، شرح مقاصد، ج ۴ صص ۲۵۲ تا ۲۵۶؛ جوادی آملی، عبدالله،توحيد در قرآن، ج ۱، ص ۲۲۵؛ قاضی عبدالجبار، شرح الأصول الخمسه، ص ۲۲۴٫
[۵]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار،ج ۲، ص ۱۰۳٫
[۶]. همان، ج ۲، ص ۸۷٫
[۷]. فیاض لاهیجی، گوهر مراد، صص ۳۲۶ تا ۳۳۰٫
[۸]. شیخ کلینی، اصول كافى، ج ۱، ص ۱۶۰، ح ۱۳؛ همدانی، سیدمحمدحسین، درخشان پرتوى از اصول كافى، ج ۵، ص ۱۹٫
[۹]. ر. ک: ولفسن، هرى اوسترين، فلسفه علم کلام، ص ۷۵۱؛ ابنسینا، الإشارات و التنبيهات، ج۳، ص ۴۰۷٫
[۱۰]. ر. ک: دفتر انتشارات اسلامی، ترجمه تفسیر الميزان، ج ۱، ص ۱۵۱٫
[۱۱]. طباطبایی، سیدمحمدحسین، نهاية الحكمة، ج ۳، ص ۳۵۶٫
[۱۲]. «آنچه از خوبى به دست آورده به سود او، و آنچه از بدى به دست آورده به زيان اوست. » ، البقرة، ۲۸۶٫
[۱۳]. ر. ک: مؤسسه بوستان کتاب، ترجمه و شرح نهاية الحكمة، ج ۳، ص ۳۵۴٫
[۱۴]. ر. ک: طباطبایی، سیدمحمدحسین، همان، ص ۳۰۴٫
[۱۵]. ر. ک: همان، صص ۳۰۵ و ۳۰۴٫
[۱۶]. مؤسسه بوستان کتاب، همان، ج ۳، ص ۳۵۴٫
[۱۷]. ر. ک: دفتر انتشارات اسلامی، ج ۱، صص ۱۵۱ و ۱۵۲٫
[۱۸]. دفتر انتشارات اسلامی، همان، ج ۱، ص ۱۵۲٫
[۱۹]. ر. ک: همان، ص۱۴۸٫
[۲۰]. گوهر مراد، صص ۳۲۶ تا ۳۳۰٫
[۲۱]. اصول كافى، ج ۱، ص ۱۶۰، ح ۱۳؛ درخشان پرتوى از اصول كافى، ج ۵، ص ۱۹٫
[۲۲]. ر .ک: تلخيص المحصل، صص ۳۳۳ و ۳۳۴٫
[۲۳]. «و پروردگار تو هر چه بخواهد خلق مىكند و مىگزيند، ايشان اختيارى ندارند منزّه است خدا و برتر از شركى است كه به وى مىورزند. » ، القصص، ۶۸٫
[۲۴]. ر. ک: نهاية الحکمة، ص ۲۹۷٫
[۲۵]. ر. ک: ترجمهی تفسیر الميزان، ج ۱۶، صص ۹۵ تا ۱۰۰٫
[۲۶]. ر. ک: همان، ج ۱، ص۵۳۷٫
[۲۷]. «اوست که میخنداند و میگریاند» ، النجم، ۴۳ .
[۲۸]. ر. ک: تفسیر الميزان، ج ۱۹، ص ۴۸٫
[۲۹]. «او خالق هر چیزی است و بر هر امری نگهبان است» ، الزمر، ۶۲.
[۳۰]. ر. ک: شرح نهاية الحکمة، ج ۴، ص ۱۱۷۳٫
[۳۱]. ترجمهي تفسير الميزان، ج۲۰ ، ص۲۲۹٫
ثبت دیدگاه