ز آنجا که ما فوق همه اسباب يگانه سببى قرار دارد كه پديد آورنده اسباب و مسبب آنها است،
بر انسان لازم است كه در برابر آن مسبب الاسباب، تسليم و خاضع گردد
واين كه مى گوئيم :
توحيد يگانه اساس و پايه دين اسلام است همين است.
از اينجا روشن مى گردد كه
حفظ كلمه توحيد و
تسليم خدا شدن و
رضاى خدا را در زندگى طلب كردن
بر طبق جريان همه اسباب قدم برداشتن است
و نيز دادن حق هر يك از آن سبب ها است.
يك فرد مسلمان با اعتقادش به توحيد و لوازم آن،
هم شرك نورزيده
و هم نسبت بحق هيچ يك از اسباب مرتكب غفلت نشده،
پس يك فرد مسلمان هدفها و اغراضى دنيايى و آخرتى دارد
و يا به عبارت ديگر:
هم ماديات هدف او است
و هم معنويات
لكن نسبت به هر يك از آن اهداف، آن مقدار اعتنا مى ورزد كه بايد بورزد (نه كمتر و نه بيشتر)
و به همين جهت است كه مى بينيم اسلام
هم خلق را به توحيد و انقطاع از هر چيز و اتصال به خداى تعالى و اخلاص براى او و اعراض از هر سببى غير او دعوت مى كند،
و هم در عين حال به مردم دستور مى دهد كه از نواميس حيات پيروى كنند و مطابق مجراى طبيعت قدم بردارند، (بخورند، بنوشند، مداوا كنند، كشت و زرع نمايند، ازدواج كنند و …).
و همين جا است كه فساد يك توهم ديگر، روشن مى شود؛ و آن این که:
حقيقت دين؛ تنها اقامه عدالت در اجتماع است و مسائل عبادتى، فروعات آن غرض است.
ترجمه المیزان. جلد ۴. صفحه ۱
ثبت دیدگاه