اسماءالله
اسماء الهى و الفاظى كه در زبانهاى مختلف در مورد خداى متعال به كار مىرود، بر دو گونه است: بعضى به عنوان «اسم خاص» و به اصطلاح «عَلَم شخصى» استعمال مىشوند و بعضى به عنوان اسم یا صفت عام و ممكن است یك لفظ به دو صورت، استعمال شود: گاهى به صورت «اسم خاص» و گاهى به صورت «اسم عام» و به اصطلاح نوعى «اشتراك لفظى» دارد. لفظ «خدا» در زبان فارسى و مشابهات آن در زبانهاى دیگر از همین قبیل است.
در زبان عربى، اسم جلالهى (الله) به صورت خاص و عَلَم شخصى به كار مىرود و «الرحمن» به صورت صفت مخصوص به خدا؛ ولى سایر اسماء و صفات الهى چنین نیست و از این رو جمع بسته مىشوند و بر غیر خدا هم اطلاق مىگردند مانند «ربّ ارباب»، «اله ـ آلهه»، «خالق ـ خالقین»، «رحیم ـ رحماء و راحمین»؛ چنانكه در آیهى (۱۲۸) از سورهى توبه صفتهاى «رئوف» و «رحیم» در مورد پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) هم به كار رفته است: «…بِالْمُؤمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ».
اسم خاص ممكن است از آغاز براى موجود معیّنى، وضع شود و سابقهى معنوى عامى نداشته باشد و ممكن است قبل از اینكه به صورت «عَلَم شخصى» درآید به صورت اسم یا صفت عام به كار رود مانند محمّد و على كه سابقهى وصفیّت دارند. اینگونه اسماء نیز هنگامى كه وضع جدیدى به عنوان «عَلَم شخصى» پیدا كردند همان حكم دستهى اوّل را خواهند داشت.
بنابراین، لفظ جلاله (الله) خواه جامد باشد و خواه مشتّق، اكنون كه به صورت «عَلم شخصى» به كار مىرود معنایى جز ذات اقدس الهى ندارد ولى چون ذات احدیّت، قابل ارائه نیست براى شناساندن معناى «الله» عنوانى را معرّفى مىكنند كه مخصوص پروردگار متعال باشد مانند «ذات مستجمع جمیع صفات كمالى» نه اینكه اسم جلاله براى مجموعهى این مفاهیم، وضع شده باشد. پس پژوهش دربارهى مادّه و هیأت این كلمه، نمىتواند به فهمیدن معناى آن به عنوان «عَلَم شخصى» كمكى بكند.
لفظ «خدا» در زبان فارسى گرچه گفته شده كه مخفّف «خودآ» و تقریباً مرادف با «واجب الوجود» است ولى با توجّه به مشابهات آن مانند «خداوند» و «كدخدا» مىتوان گفت معناى لغوى آن شبیه به معناى «صاحب» و مالك» و معنایى كه در عرف از آن فهمیده مىشود نظیر معناى خالق و آفریدگار است.
اما در قرآن كریم، شایعترین تعبیرات در مورد خداى متعال «اله» و «رب» استو حتّى در شعار توحید (لا اِلهَ اِلاَّ الله) از كلمه «اله» استفاده شده است و مىفرماید: «اِلهُكُمْ اِلهٌ واحِدٌ» و نه «خالقكم خالقٌ واحدٌ» و یا در رب:
دخان / ۸: «رَبُّكُمْ وَ رَبُّ ابائِكُمْ الاَوَّلین».
و از این رو مناسب است توضیحى در بارهى این دو كلمه داده شود:
«إله» بر وزن «فِعال» به معناى «مفعول» مانند «كتاب» به معناى «مكتوب» و معناى لغوى آن «معبود» است ولى مىتوان گفت در «إله» مانند بسیارى از مشتقّات، معناى شأنیت و شایستگى، لحاظ شده و از این رو مىتوان آن را به «پرستیدنى» یا «شایستهى پرستش» ترجمه كرد، و بنابراین، نیازى نیست كه در جملهى «لا اِلهَ اَلاّ الله» صفت یا متعلّقى تقدیر گرفته شود. در كلمه قرآن هم همین معنا مىتواند ملحوظ باشد: «ما، مِن شَأنِه اَنْ یُقْرَءَ». چیزى كه شایستهى خواندن است، خواندنى.
توضیح آنكه اگر «إله» به معناى «پرستش شده» باشد معناى «كلمهى توحید» این است كه كسى جز «الله»، «پرستش شده» نیست. در صورتى كه اشخاص و اشیاء زیادى در جهان مورد پرستش قرار گرفتهاند، و از این رو صفت یا متعلّقى تقدیر گرفتهاند و چنین معنى كردهاند كه كسى جز الله «به حقّ» مورد پرستش واقع نشده است و نخواهد شد. ولى اگر معناى «اله»، «شایستهى پرستش» باشد و به اصطلاح معناى شأنیت در آن در نظر گرفته شده باشد دیگر نیازى به تقدیر گرفتن صفت یا متعلّق نیست.
در اینجا ممكن است سؤال دیگرى مطرح شود كه اگر «اله» به معناى «شایستهى پرستش» است؛ چگونه در قرآن، جمع بسته شده و بر معبودهاى باطل نیز اطلاق گردیده است چنانكه در مورد گوسالهى سامرى، تعبیر:
طه / ۹۷: «الهك».
و در مورد معبودهاى فرعون تعبیر:
اعراف / ۱۲۷: «آلهتك».
به كار رفته است؟.
پاسخ این است كه اینگونه اطلاقات، بر حسب اعتقادات مخاطبین یا از زبان مشركان مىباشد و در واقع معناى آنها این است: كسى یا چیزى كه به گمان گوینده یا شنونده «شایستهى پرستش» است، پس حتّى در این موارد هم مىتوان گفت كه معناى شأنیت، لحاظ شده ولى به حسب اعتقاد گوینده یا شنونده نه به حسب واقع.
و اما «ربّ» كه در فارسى به «پروردگار» ترجمه مىشود در اصل، معنایى شبیه «صاحب اختیار» دارد چنانكه از موارد استعمال آن مانند «ربّ الابل» و «ربّة الدار» به دست مىآید.
هرچند ممكن است به حسب «اشتقاق كبیر» با مادّهى «ربّى» مناسبت داشته باشد ولى معناى آن عین معناى «مربّى» نیست و از این رو ترجمهى آن به «پروردگار» ترجمهى دقیقى نمىباشد، و اطلاق آن در مورد خداى متعال به این لحاظ است كه او صاحب اختیار مخلوقات خود است و براى تصرّف و تدبیر امور آنها نیازى به اذن و اجازهى تكوینى و تشریعى كسى ندارد. پس اعتقاد به ربوبیّت كسى به این معنى است كه او مىتواند استقلالا و بى احتیاج به اذن دیگرى در شأنى از شؤوُن مربوب خود تصرّف نماید. یعنى مالك شأنى از شؤوُنِ كسى یا چیزى باشد كه بتواند بى اجازهى وى در آن تصرف كند مثل كدبانوى منزل كه به او ربَّةُ الدّار مىگویند یا حضرت عبدالمطلب كه در قضیّهىِ حمله ابرهه به خانهى كعبه، فرمود: اَنَا رَبُّ الاِْبِل… من مالك شترم هستم و از آن مراقبت مىكنم خانهى كعبه هم صاحب اختیارى دارد كه خود از آن حفاظت خواهد كرد. اعتقاد به توحید ربوبى یعنى اعتقاد به اینكه تنها خداى متعال است كه مىتواند استقلالا و بدون نیاز به هیچ گونه اذن و اجازهاى در تمام شؤوُن مخلوقات خود (كلّ جهان) تصرّف نماید و آنها را تدبیر و اداره كند.
با دقّت در معناى «اله» و «ربّ» روشن مىشود كه الوهیّت مستلزم ربوبیّت است زیرا عبادت و بندگى نسبت به كسى انجام مىگیرد كه وى به حسب اعتقاد پرستشگر، نوعى ربوبیّت و مالكیّت و صاحب اختیارى داشته باشد و بتواند استقلالا در مربوب خود تصرّف نماید و به او سود و زیانى برساند.
ثبت دیدگاه