حدیث روز
امام علی (علیه السلام) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

دوشنبه, ۱۰ دی , ۱۴۰۳ 29 جماد ثاني 1446 Monday, 30 December , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 469 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 11 تعداد دیدگاهها : 2×
آنسلم قدیس
۰۱ دی ۱۴۰۰ - ۰:۰۴
شناسه : 1941
34

رنسانس و نهضت اصلاح دینی را نباید جریانی دانست که بدون مقدمه و به صورت ناگهانی رخ داده باشد بلکه مقدمات بسیاری از سال‌های پیش از آن، برای ایجاد چنین نهضت و انقلابی واقع شده بود. یکی از این مقدمات پیدایش تفکر اومانیستی و دانشمندان اومانیست در شمال اروپا بود. امروزه اصطلاح اومانیسم به معنای […]

ارسال توسط : نویسنده : محمدصادق احمدی منبع : پژوهه
پ
پ

رنسانس و نهضت اصلاح دینی را نباید جریانی دانست که بدون مقدمه و به صورت ناگهانی رخ داده باشد بلکه مقدمات بسیاری از سال‌های پیش از آن، برای ایجاد چنین نهضت و انقلابی واقع شده بود. یکی از این مقدمات پیدایش تفکر اومانیستی و دانشمندان اومانیست در شمال اروپا بود.

امروزه اصطلاح اومانیسم به معنای نوعی جهان بینی است که منکر وجود خدا یا ارتباط با خداست و  یا در خدمت نظریات غیر دینی است. اما این اصطلاح در دوره رنسانس به این معنا نبود. بسیاری از اومانیست‌های این دوره، افرادی مذهبی بودند که دغدغه پاک سازی و احیای مسیحیت در سر داشتند نه ریشه کن ساختن آن.

در میان اومانیست‌ها دانشمندان الهی دان فراوانی وجود داشتند. یکی از این الهی دانان اومانیست که نخستین عالم متاله بزرگ قرون وسطی به شمار می‌رود آنسلم است.

آنسلم در فرانسه

آنسلم  در حدود سال ۱۰۳۳ میلادی در آئوستای ایتالیا  چشم به جهان گشود.پس از طی دوران جوانی عازم فرانسه شد که در آن زمان به عنوان مرکز تعلیم و تربیت مشهور شده بود. او بزودی در رشته‌های منطق و دستور زبان فردی چیره دست شد و شهرت عظیمی به عنوان مدرس در شمال فرانسه به دست آورد.

در این زمان شمال فرانسه شاهد تولد پرشور نهضت اومانیسم بود که هدفش احیای کامل و یکپارچه کلیسای مسیحی بود. آنسلم نیز از این نهضت جدا نبود. او که در آستانه رنسانس الهیاتی در قرن دوازدهم ایستاده بود نقش حساسی در دو حوزه بحث «دلایل وجود خدا و تفسیر مرگ مسیح بر صلیب» ایفا کرد.

آنسلم در بیست و شش سالگی وارد دیری بندیکتی بنام بک در نورماندی شد. بعد از مدت کوتاهی رئیس این دیر، لانفرانک به ریاست دیر دیگری برگزیده شد و آنسلم جانشین او شد.

زندگی آنسلم را می‌توان به سه دوره زمانی تقسیم کرد که هر یک از این دوره‌ها تقریبا پانزده سال ادامه دارند. دوره اول مربوط به ورود وی به دیر بک و اقامت در آنجا به عنوان راهب است. دوره دوم مربوط به ریاست دیر بک بود که در این زمان مکتوبات مهمی از خود به یادگار گذاشت و دوره سوم دورانی است که او اسقف کانتربری انگلستان شد.

کلیسای قرن ده

پس از حکومت شارلمانی و خاندانش که قدرت بسیاری را برای کلیسا به ارمغان آورده بودند کم کم کلیسا به یکی از بزرگترین امپراتوری‌ها تبدیل می‌شد. در حقیقت پاپ سلطان واقعی تمام کشورهای مغرب بود و برای توسعه دایره قدرتش هیچ مانعی نداشت تا اینکه اندکی بعد از سقوط جانشینان شارلمانی و مستقل شدن حاکمان آلمان و فرانسه، از قدرت کلیسا و پاپ‌ها نیز به تدریج کاسته شد تا جایی‌که انتخاب پاپ به دست اشراف و نجبا افتاد و بدین سان مقام پاپی در ید قدرت شاهان و سلاطین فئودال قرار گرفت.

این موضوع به اینجا خاتمه نیافت و ضعف کلیسا چنان شتابان پیش رفت که رسیدن به مقام پاپی با پرداخت مبلغی پول به اشراف صاحب قدرت، براحتی امکان پذیر بود. کسانی که در کلیسا به این جایگاه رسیده بودند مقام‌های کلیسایی را نه تنها برای خود بلکه این مقامات را برای فرزندانشان نیز مهیا ساخته بودند و پاپ شدن تا مدتی به صورت یک حق ارث می‌رسید.[۱]

در همین دوران از تاریخ اروپا و کلیسا است که به آنسلم پیشنهاد اسقفی یک کشور بیگانه می‌شود. کشوری که آنسلم هیچ گونه ارتباطی به آن ندارد و در واقع فقط برای قدرتمند شدن عده‌ای متجاوز به آنجا می‌رود.        

آنسلم در انگلستان

در سال ۱۰۶۶ میلادی قبایل نرمن که در شمال فرانسه زندگی می‌کردند به انگلستان هجوم بردند و پس از تسخیر انگلیس به آنسلم پیشنهاد  اسقفی کانتربری را دادند. هدف ایشان از این پیشنهاد این بود که نفوذ نرمن‌ها بر کلیسای انگلستان تثبیت شود.

اما این گونه نشد و آنسلم با چند پادشاه در مورد مساله استقلال کلیسای انگلستان از پادشاه  و نقش پاپ در این سرزمین درگیر شد. در نتیجه بخش اعظم دورانی که او اسقف کانتربری بود به دستور پادشاه در تبعید سپری گشت.

سرانجام آنسلم در حالی که به شدت مشغول دفاع از نظریات خود در برابر الهی‌دانانی چون گانیلو بود و با پادشاه نیز روابط خوبی نداشت چشم از جهان فرو بست.[۲] [3]

آثار و اندیشه های آنسلم

آنسلم صاحب آثار و نظرات متنوعی است که مهم‌ترین آنها به شرح زیر است:

۱-  نظریه ادراک بر پایه ایمان :

آنسلم بر این باور بود که بدون ایمان نمی‌توان مسیحیت حقیقی را درک کرد و پیش از فهم مسیحیت باید به آن ایمان آورد: « …اما میل دارم که حقیقت تو را دریابم، حقیقتی که قلبا به آن باور دارم و به آن عشق می‌ورزم. من به دنبال فهمیدن برای ایمان آوردن نیستم بلکه ایمان می‌آورم تا بفهمم(fides quaerens intellectum)، زیرا معتقدم که بدون باور و ایمان نمی‌توانم بفهمم.»[۴]

پر واضح است که آنسلم با این گفته در پی بی‌اعتباری و خارج کردن عقل از اعتقادات دینی است و این همان نکته ایست که مسیحیت بدان معتقد است؛ زیرا کلیسای مسیحی نیز بر این باور است که ایمان مسیحی فراتر از توانایی‌های عقل است.[۵]

۲-برهان واجب الوجود بودن خدا :

آنسلم در  کتابProslogion   از اندیشه خدا برای وجود خدا استدلال می‌کند. او در این کتاب می‌گوید: «ما معتقدیم که تو موجودی هستی که بزرگتر از آن را نمی‌توان تصور کرد. مگر می‌توانیم تصور کنیم که چنین موجودی وجود ندارد. زیرا احمق در دل خود می‌گوید که خدایی نیست ولی وقتی همین احمق می‌شنود که من می‌گویم «موجودی که بزرگ‌تر از آن را نمی‌توان تصور کرد» چیزی را که می‌شنود می‌فهمد.

اما گانیلو که یک راهب بندیکتی معاصر آنسلم بود در مقاله‌ای بنام از طرف احمق‌ها به استدلال آنسلم حمله می‌کند و می‌گوید که داشتن اندیشه‌ای در مورد چیزی لزوما وجود آنرا اثبات نمی‌کند:

من استدلال خود را برای اثبات این که اندیشه چیزی، وجود خارجی آنرا ضروری نمی‌سازد اینگونه تصویر می‌کنم: مردم می‌گویند که در اقیانوس جزیره گم شده‌ای هست که در آن هر نوع ثروت انبوه و شادی‌های فراوان وجود دارد…اگر کسی درباره این جزیره با من سخن بگوید من سخن او را به آسانی می‌فهمم؛ زیرا دشوار نیست ولی نتیجه این سخنان این نیست که کسی بگوید وجود جزیره در خارج، از اینکه فقط در ذهن تو باشد عالی‌تر است پس باید در خارج وجود داشته باشد.. تصور من این است که چنین کسانی مرا دست انداخته‌اند و گرنه من متحیّر خواهم ماند که کدام یک از ما احمق‌تر است؛ خود من در صورتی که با ایشان موافقت کنم یا آنان، اگر تصور کنند که وجود این جزیره را قطعا اثبات کرده اند.

اما مساله‌ای که قابل توجه است اینکه بعد از گانیلو نیز متالهان مسیحی استدلال های آنسلم را نپذیرفتند. متالهان نام آوری چون آکویناس، بارت و بسیاری از اندیشمندان انگلیسی و…[۶]  [7]

۳-کتاب «چرا خدا انسان شد» در سال ۱۰۹۰ منتشر شد. او در این کتاب به پرسش‌های کسانی پاسخ می‌گوید که انسان شدن خدا و مردن او برای نجات انسان را شایسته شان و منزلت خدا نمی‌دانستند و این مساله را کوچک کردن عظمت و مقام خدا می‌دانستند. آنسلم از این باور این گونه دفاع می‌کند که به هیچ وجه از منزلت خدا نمی‌کاهد. زیرا به نظر آنسلم برای نجات انسان راه دیگری ممکن نیست. این کتاب به شکل گفتگو بین آنسلم و یکی از راهبانش بنام بوسو تنظیم شده است.

اما پیتر آبلار متاله هم دوره او به این موضوع که خدا باید برای نجات بشر مسیح را قربانی می‌کرد و راه دیگری نداشت انتقاد کرد و گفت محبت خدا به انسان، بر گناه پیروز شده و ما را به سوی خدا می‌رساند.[۸]

در پایان باید متذکر شد با همه استدلال‌هایی که آنسلم مطرح کرده، محققان مسیحی براهین وی را دارای ضعف‌هایی می‌دانند و بعلاوه بر درک آنسلم از کفاره شدن مسیح نیز ایرادهایی دارند.[۹]

منابع :

[۱] – ناس ،جان بی؛تاریخ جامع ادیان،اصغر حکمت، تهران،انتشارات علمی فرهنگی،۱۳۸۲،چاپ۱۳،صفحه ۶۵۱-۶۵۲

[۲] – لین ، تونی ؛تاریخ تفکر مسیحی ، روبرت آسریان ،تهران ، نشر و پژوهش فرزان روز ، چاپ سوم ، ص ۱۷۶-۱۸۰

[۳] – مک گراث ، آلیستر ؛درس نامه الهیات مسیحی ، بهروز حدادی ، قم ، دانشگاه ادیان و مذاهب ، ۱۳۸۴ ، ص ۹۷-۹۹

[۴] – برانتل ،جورج ؛ آیین کاتولیک ،حسن قنبری ،قم ،مرکز ادیان و مذاهب ،۱۳۸۴ ، ص ۲۸

[۵] -همان ،ص ۲۸

[۶] – وان وورست ،رابرت ای ؛ مسیحیت از لابلای متون ، جواد باغبانی و عباس رسول زاده ،قم ،موسسه امام خمینی ،۱۳۸۴ ص  254-259

[۷] – براون ، کالین ؛ فلسفه و ایمان مسیحی ،طاطه وس میکائیلیان ،تهران ، انتشارات علمی فرهنگی ،۱۳۷۵ ،ص ۱۱-۱۴    و آیین کاتولیک ،ص  28-33

[۸] – مسیحیت از لابلای متون ،ص ۲۶۲-۲۶۴    و تاریخ تفکر مسیحی ، ص ۱۷۸

[۹] -همان ، ص ۱۷۹

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.